حتما حتما حتما بخونید خیلی به دردتون میخوره

ساخت وبلاگ

سلام قرار بود بیام سخنرانی کنم .

خب یه سری چیزا رو تا از ذهنم نرفته بهتون بگم که همیشه حواستونو جمع کنید و اصلا فکر نکنید چون توی بیمارستان هس و پرستارای مهربون همیشه هستن خیالتون راحت باشه .

اولش که به خاطر اینکه جا نبود مامانمو توی بخش مردان بستری کردن . قبلش هم بگم این تازه بیمارستان خصوصی هس . قبلش فکر میکردم پرستارای مرد خیلی خوبن ولی خدا قسمت نکنه. بیچاره آقایونی که مریض میشن دیگه باید به خدا سپردشون .

این پسرایی که دماغ عمل میکنن مسخره ترین و مزخرفت ترین و بیخودترین موجودای روی زمین هستن که واقعا به درد هیچی نمیخورن. پسری که دماغ عمل میکنه باید بره بمیره .چه برسه پرستار هم بشه. پسره ی عوضی اومده توی سِرم مامانم آنتی بیوتیک بزنه و بعد وصل کرد به مامانم. منم که تجربه دارم این پرستارا چطوری هستن کلا خیلی میترسم و اصلا دلم نمیخواد یه لحظه هم رومو برگردونم ازشون و فکر کنم که کاراشونو درست انجام میدن.

وقتی وصل کرد و رفت من همینطوری زل زدم به دست مامانم بعد دیدم مامانم دستشو میخاروند گفتم دستت میخاره؟گفت آره چیزی نیس یه کم میخاره بعد گفتم وایسا دستتو ببینم همینطوری نگاش کردم دیدم یه کم داره قرمز میشه و یه رگای کوچیک سرخی هی پدیدار میشه. بعد فوری سرم رو بستم و گفتم حساسیت داری.

بعد رفتم صدا این پسره بی شعور بنزم دیدم نیس بعد به یکی دیگشون گفتم. اینو بدونید اصلا پرستارای مرد حاضر نیستن از جاشون بلند بشن مگه با التماس. بعد تازه کلی هم چیزیتون میگن که چرا از جاشون بلند کردید بعد غرغر میکرد و میومد گفت چی شده گفتم ببین این حساسیت شده. بعد گفت صبر کن الان میام رفت صدا اون بیشعور زد گفت چرا اینطروی شده چی زدی؟گفت چیزی نیس کم میکنم میره بعد رفع میشه.

اینقد عصبانی شدم گفتم یعنی چی خب . کی تا حالا ادم به دارو حساسیت داره صبر میکنه رفع بشه . بعد منم سرم رو تقریبا بستم یعنی ه قطره در دقیقه میومد بعد رفتم یه پرستار دیگه رو آوردم یواشکی بهش گفتم بیا اینو ببین من هی به اون پسره میگم اینطروی شده گوش نمیده .

این پسرتاره خیلی خوب بود گفت بریم ببینم چی شده اومد گفت اینکه حساسیت داره بهش چرا درنیاورده. گفتم هر چی بهش میگم گوش نمیده هی میره حاضر نیس از جاش پاشه. گفت نه الان اینو درمیارم بعد برید بخش زنان. اینجا نباشید. گفت میدونی سرم چی بود؟ اسمشو بهش گفتم بعد سرم رو دراورد و جمع کرد گفت مینویسم دکتر انتی بیوتیکش رو عوض کنه. همشو جمع کرد برد.

یه چیزی رو بهتون بگم. توی بیمارستان اصلا رودروایسی و کم رویی و ترسیدن رو کنار بذارید اینا هر چقد دلشون میخواد عصبانی بشن یا چیزیتون بگن شما اصلا براتون مهم نباشه کار خودتونو بکنید. حتی اگه بیخودی شک داشتید ولی همیشه کار خودتونو بکنید تا مطمئن بشید. اینا اینطوری رفتار میکنن که زیاد سراغشون نری و رو به کسی نمیدن ولی هیچ وقت کم نیارید این نشد برید دنبال یکی دیگه . اینقد هستن که به همشون بگید فوقش برید اورژانس بیمارستان و به دکتر اورزانس بگید و به اون بگید بیاد ببینه.

همیشه هم هر دارویی که میان وصل کنن اسمشونو بپرسید. هر چی خودشونو هم به اون راه میزنن اصرار کنید و اسمشو بپرسید که چی داره وصل میکنه یا وقتی داروهای خوراکی میارن دستتون میدن همیطنریو زرتی بالا نندازید یا به مریضتون بدید ازشون بپرسید اینا چی هستن.

اونبار بهتون گفتم چقد اشتباه سر همین داروهای خوراکی واسه خودم کردن. اینبار هم برا مامانم چندبار اشتباه اوردن.

همیشه ازشون بپرسید دونه به دونشو که چی هستن. دوزش هم بپرسید. مثلا پرانول 10 هس یا پرانول 20؟ همیشه دوز دارو رو هم بپرسید ازشون.

خلاصه هر چی از این پرستارا البته بلانست بعضیاشون که خیلی خوبن ولی خیلی کم هستن، بگم کم گفتم.

گفتم تا یادم نرفته اینا رو بهتون بگم تا بعد که پست بذارم. خلاصه که حواستونو جمع کنید و مواظب باشید.

فعلا یا علی

جادوگري...
ما را در سایت جادوگري دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mwizardrya بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 16 فروردين 1403 ساعت: 17:36